شنبه قدم مبارکو که
نهادم دانشگاه هنوز وارد سالن نشده مرجان ازون ور فریاد
کشید چه عجب افتخاردادی
نشد که بگم میخاستم این هفته هم نیام
(ترور شخصیتی میشدم در
جمع
اعصاب نداره که )
با نینا رفتیم سر یه
کلاسی که چش نداریم استادشو ببینم به حدی تعجب کردباهاش واحد برداشتیم
که انگاری رو سرمون ۲تا شاخ داریم
آخرشم بهمون زد :چه
قیافه های نا آشنایی این ترم با من واحد برداشتن
(عوضی
)
باز دانشگاه رفتن من
شروع شدو گذر از جلوی یک هنرستان پسرانه همانا
یعنی تیکه که میندازن
ادم فقط میتونه تاسف بخوره
وبه
خودش بگه خاک بر سرت
آخرش امروز یه جقله
مجبورم کرد بگم"تو جای پسره کوچیکه منی"
(تحقیر تا این حد
)
آقا یه چیزی بگم:امروز
با جمعیت بسیاری جلوی در آموزشمون وایستاده بودیم یکی
از
مسئولین نفهم
اومد گفت: بیان
کمک کنین تک صندلیارو ببرین برای فضای خالی سالن بالا
دهنه همه وا موند:
مابیایم کمک؟
میگه:پس رئیس دانشگاه
بیاد؟
همه باید دست به دست هم
بدیم این دانشگاه پیشرفت کنه
واقعا دیگه نشد خودمو
کنترل کنم گفتم :چه ربطی داره آخه
لابد موفق ها با حمل
ونقل تک صندلی ها آغاز میکنند
هرکی ۲روبرم بود شنید
قهقه زد مسئوله هم به همه فحش داد رفت
(من بی تقصیرم
)
احترامشون به صورت زیک
زاک تو حلقه خودشون
یک سرمایی خوردم دیدنی!!!
همش به خاطر این هواس
هی رنگ عوض میکنه
مارمولک
گلوم درد میکنه!!!یهو دلم خاس بگم در غم من شریک باشین
ـــ این گوگل چرا بالا
نمیاد؟
آقا من تمام تحقیقام
کپی از گوگله خواهش مندم
مسئولین توجه ویژه
و همچنین حمایت خودشنو
جهت خاک بر سر نشدن
من(الگوی بشریت
) داشته باشن
الان یه حرفی در
گلوم!گیر کرده بذارین بگم:
با آروین 1 رابطه عشقولانه شرو کردیم
انقققققققققدددددددددددددده خووووووووووووووووووووووووووبه
انقد دلم میخواااااااااااااااااااادش دوس دارم همش بغلش کنم
نمیذارم هیچوقت ازم جداشه